یکی از قول هایی که امسال به خودم دادم این هستش که مطالعه داشته باشم و کتاب بخوانم ! با دردست داشتن دهها بهانه و به تعویق انداختن ماهها و بلکه سال ها کتاب هایی که خریده ام یا هدیه گرفته ام را وقتی در کتابخانه ام می بینم افسوس می خورم که وقت ندارم ! ولی مثل همه آدمای دیگه میدونم این بهونه ای بیش نیست.
البته فکر نمیکردم ماه اول سال بتونم کتابی بخونم ! اما خواندم کتابی هدیه گرفته از دوست عزیزی که غربت نشین شده ولی غریبه نه.همیشه بهش میگم که خداروشکر که هنوز کنگی باقی موندی.خلاصه کتاب"هزار خورشیدتابان" رو که سال 87 هدیه گرفتم سال 92 خوندمش !
درست مثل اثر دیگه ی نویسنده(بادبادک باز) با خوندن این داستان به افغانستان سفر کردم و به حال شخصیت هاش و بلکه میلیون ها افغانی بزرگوار گریه کردم.
خلاصه ی کتاب:رمان "هزار خورشید درخشان" درباره دو زن به نام مریم و لیلا است. مریم دختر نامشروع یک بازرگان افغانی است که تا 15 سالگی به همراه مادر، جدا از پدرش زندگی میکند، مرگ مادر باعث میشود که پدرش وادار شود، مدتی کوتاه او را در جمع خانواده واقعی خود بپذیرد، ولی در نهایت پدر مجبور میشود که برای حفظ آبرو، دختر را به ازدواج یک مرد مسن و خشن اهل کابل دربیاورد. لیلا اما دختری کاملا متفاوت است، او دختر باهوش یک روشنفکر افغانی است. دست سرنوشت باعث میشود که این دو زن با هم همخانه شوند، روابط خصمانهی ابتدایی آنها در طول داستان مبدل به رابطهای دوستانه میشود که در انتها بیشتر شبیه رابطه یک مادر و دختر مینماید. نویسنده در طی روایت داستان، مروری بر حوادث و رخدادهای سیاسی افغانستان دارد و "حکایت افغانستان" را در یک بازهی زمانی 45 ساله؛ از زمان کودتای سال 1973 علیه ظاهرشاه تا افغانستان بعد از 11 سپتامبر روایت میکند؛ ورود روسها، جنگهای مجاهدین با آنها، عقبنشینی نیروهای روسی، درگیری قوم و قبیلهای در افغانستان و رنجهای بیشمار مردم این کشور، به قدرت رسیدن طالبان، حادثه 11 سپتامبر و پس از آن...(منبع فردا نیوز)
اصولا خوندن کتاب جدا از اینکه وقت زیادی میگیره از اونجایی که باعث ضعیف شدن چشم میشه صدمه زدن به خود نیز محسوب میشه که جایز نیست!!!
از آخرین کتابی که شخصا به صورت کامل خوندم مدتها میگذره، تو این مدت هر کتابی رو شروع کردم متاسفانه بهانه ها اجازه اتمامشون رو نمیداد و نیمه کاره رهاشون کردم.
متاسفانه اکثر وقت خالی خانواده ها پای ماهواره و اینترنت سپری میشه دیگه وقتی واسه جمع های خانوادگی باقی نمیمونه، کتاب و کتاب خوانی که جای خود داره.
سلام
موفقیت موبایل (اس ام اس و واتس آپ و نیم بوز و وی چت و یه سری مسنجرای دیگه) در دور کردن روان اعضاء خانواده ها از همدیگه رو فراموش کردین.جسما کنارهم و حتی شانه به شانه ی هم نشستن اما روح و ذهن شون درگیر جواب دادن به دهها نفر .... البته این وسایل ارتباطی خوبن ولی روش استفاده شون ....
شکل گیری جامعه مدنی و دولت
انسانها در آغاز، زندگی گروهی داشتند و از قید و بند رها بودند. مانند جانوران وحشی می زیستند. موافق میل خود در تهیه خوراک وتولید مثل می کوشیدند، به هیچ قانونی پایبند نبودند و از هیچ قدرتی پیروی نمی کردند. این نوع زندگی ، از یک سو طبیعت بامیوه ها، دانه های خوراکی ، رودها و غارهای خود به انسان خوردنی ، آشامیدنی و جان پناه می داد، در چنین جامعه ای اثری از فریب ، دروغ ، ریاکاری و جاه طلبی در میان نبود مالکیت خصوصی پدید نیامده بود. اما از سوی دیگر نیازهای انسانی از نیازهای جانداران دیگر ، بزرگتر و متنوعتر بود . انسان مانند حیوانها با طبیعت سازگاری نداشت و نمی توانست در برابر خطراتی که همیشه نیروهای پیرامون ، او را تهدید می کردند خود و کودکانش را حفظ کند. برای رفع این نواقص بود که انسانها در گروههای بزرگتر گِرد آمدند و به رهبری کسی که می توانست دامنه آسودگی ایشان را گسترش دهد ، تن در دادند. جامعه مدنی با تمام مزایای انسانی خود ، از این جا بود که شکل گرفت .
با پیدایش مالکیت خصوصی ، رقابتها درگرفت هنگامی که تملیک ، "مالِ من" و " مالِ تو" به ذهن مردم راه یافت ، و آنها که توانمندتر بودند در داخل برسرِ مالکیت اشیاء، و اقوام مجاور برسر مرزها با هم به نزاع پرداختند، لازم آمد که کسی اکثریت مردم که تهیدست بودند را از تجاوز توانگران داخلی ، و همه قوم را از تجاوز همسایگانِ مرزی مصون دارد. لذا مردم کسی را که شجاعت و عدالت او مورد قبول همه بود، به عنوان فرمانروا برگزیدند ، به این ترتیب فرمانروایان در آغاز برای دادگری در داخل و رهبری جنگجویان در خارج انتخاب شدند . سالیان دراز سپری شد ، برای یافتن عدالت در داخل و اداره جنگ خارجی حکومت به وجود آمد. و جامعه مبدل به جامعه سیاسی یا همان دولت شد .
فرمانروا چون می بایست دارای و یژگیهای خاص برای رهبری می بود، عامه او را مبعوث خدا می دانستند که بوسیله مردم برای نفع عمومی انتخاب شده. این نفع عمومی اساساً برای تأمین دو امر بود، اجرای عدالت بین افراد در داخل و ایجاد امنیت در مقابل دشمنان خارجی. با همه اینها مطالعه پیشینگان نشان می دهد که مردم با تأسیس دولت ، از قدرت خود چشم نپوشیدند و حق حاکمیت جامعه از آنِ مردم باقی ماند، آنچه ما امروز تحت نام منشور کورش می بینیم و یا در تاریخ کهن سرنوشت کشورهای دیگر مطالعه می کنیم به دلیل همین تقسیم قدرت بین فرمانروا و مردم بوده است .
تا فرصتی دیگر ...
سلام
خانم قاسمی چندین سال است با وب شما آشنایم ایا مقاله یا کتابی به چاب رسانده ای ؟
باسلام
به جز این مقاله
http://dokhtekong.blogsky.com/1388/03/
مقاله یا کتابی تا بحال به جایی برای چاپ ارائه ندادم.