مهرماه به پایان رسید و هنوز حس و حال درس خواندن در عده ای از دانش آموزان بوجود نیامده ! امروز از بی خیالی و بی حوصلگی تعدادی از آنها واقعا لجم گرفت.انگار می خواهند معلم شان را سکته بدهند ! دقیقا جمله ای بود که اولین بار به دانش آموزانم گفتم.غیبت شان زیاداست،تکلیف انجام نمی دهند،برای پرسش آمادگی ندارند،با اعضاء گروه همکاری نمی کنند... وای ...
امسال اول مهرماه مثل هر سال ویژگی های خاص خودش را داشت و اصلا تکراری نبود.
-هر سه کلاس دو قلو ! داشتند.دوقلوهای همسان و غیرهمسان(برای ما معلم ها همسان=هر دو درس خوان یا هردو از نظر درسی ضعیف. غیرهمسان=یکی درس خوان و دیگری از نظر درسی ضعیف.
-نصف دانش آموزان یک کلاس فاطمه نام داشتند.
-بعد از چندین سال پایه اول تدریس می کنم.(معلمان زبان می دانند یعنی چه !) ولی داوطلبانه و به امید تغییر و تحول برای مدرسه و یادگیری و تحقیق بیشتر خودم بوده است.
سلام
موفق باشید.
سلام خانم قاسمی نمیدونم منو یادته یا نه اما اون روز نوی دانشگاه خودمو معرفی کردم ادرس وب سایتمو برات یاداشت کردم
نمی دونم بازم یادت اومد یا نه
موفق و سر بلند باشی
سلام...کدام دانشگاه؟البته من گذرم به دانشگاه ها نمیفته.متاسفم چیزی یادم نمیاد.شما هم موید و دلشاد باشید.
اهنگ زبیای زندگی ودنیای ما در همین مدرسه وعلم است تنها یک قدم خوب می خواهد
خداوند توفیق برداشتن آن قدم خوب را به ما بدهد...
سلام بر خانم معلم پرتلاش. شما دیگه چرا از کوره در رفتین؟!
سلام جناب دکتر...چون یک معلم هستم !
سلام مجدد. شما جزو ۸ نفر هستین!
سلام
جشنواره تاتردربندر لنگه.
به دیگران بگویید...
سلام خانم معلم عزیز...
خدایش عجب صبری دارید شما معلمان...
انشاله که خداوند به شما صبر بدهد...
موفق باشید...
سلام
معلمی شغل انبیا است
این جمله تعارف نیست
موفق و موید باشید
منتظرتان می مانم.
درود...هر سال دریغ از پارسال..
سلام
شیخ و آموزگار بزرگ ما سعدی هم تجربه ای داشته و راه حلی یافته، که پسند من که آموزگار نیستم، نیست. البته سخن شیرین شیخ که بدی و خوبی را هر دو در اوج، مطلق می کند نباید ما را دلگیر کند، بخوانیم:
معلم کتابی kottabi دیدم در دیار مغرب، ترشروی و تلخ گفتار، بدخوی مردم آزار گدا طبع نا پرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه بدست جفای او گرفتار، نه زهر خنده نه یارای گفتار. گه عارض سیمین یکی را طپنچه tapancheh زدی و گه، ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای، سلیم، نیک، حلیم که سخن جز به ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی. کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی malaki دیدند و یک یک دیو شدند و به اعتماد حلم او ترک علم دادند اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.
استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف، برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نوشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر.
***
اگر در مناسبت هائی فراخوانی از کتاب و کتابخوانی هم داده شود یا بزرگانی چون خیام و سعدی و فردوسی و دیگران و کتاب ها شان به نقد گذاشته شوند یا گوشه هائی از آخرین کتابی که خوانده ایم و زمان آن را در وبلاگ هائی مطرح کنیم، خوب است.
باسلام
شرح حال جذابی بود.خدا ی را شکر که دیگر از معلمان نوع اول خبری نیست...
ایده فراخوان کتابخوانی جالب و مفید خواهد بود.انشالله استارت کار زده شود.
سلام وب زیبایی دارید به وب بنده سر بزنید
سلام همکار گرامی عجیبه شما از دست دانش اموزان دختر گله داری پس من که با پسرها کلاس دارم چی بگم. اونا که بیشتر از دخترا بی خیال درسن. (البته دبیرستانی ها شون و الا راهنمایی خوبه)
سلام.من معلم عربی هستم. عاشق دانش آموزا هستم.به وب من سر بزنید.من عاشق اسم فاطمه هستم .